روزی امامنا نقی به همراه موسی نبی برای گفتگو در مورد روشهای نوین نبوت و امامت به خارج شهر رفتند,هنگام گفتگو به رود خانه ای رسیدند ,نقی به موسی گفت مکان زیباییست بنشین آب انگوری بنوشیم,پس از اندکی موسی برای تفحص خواست به آنسوی رود برود,همین که عصای خود را بر آب کوبید کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة از آب بیرون آمد : مرتیکه تو آدم نمیشی؟سری پیش هم تو نیل زدی تو سرم هیچی نگفتم... امام نقی در حالی که آب انگور مینوشید مشغول تماشای جماع سهمگین آن ماهی با موسی شد.
از ابولاشی
No comments:
Post a Comment