Tuesday, May 29, 2012

جمهوری اسلامی عذاب یا پاداش؟

مرد پارسی خیلی شاکی نزد امام نقی رفت بدون مقدمه شروع کرد : یا نقی ! هر جا میرویم به ما میگویند تروریست در حالی که بهترین مردمان جهانیم ! گناه ما چیست که به خاطر حکومتمان باید تحقیر شویم ؟

نقی (قُل قُل) پوزخندی زد و پرسید : آیا همان چیزی را نمیپرستید که حکومتتان امر میکند ؟
- بلی مولای من !
- آیا به همان چیزهایی اعتقاد ندارید که باعث بی آبرویتان شده است؟
- مادرم به فدایت به خدا اینگونه است !
- آیا با مخالفان عقیدتی ات همان کاری را نمیکنی که آنها میکنند ؟
- چرا سرورم ! آخه جد خودت گفته آنها حرامزاده اند ، مگر اینها چه عیبی دارد ؟
نقی براشفت و گفت : پس فرق تو با انها چیست ؟
- مولایم ما اعتقاد به آزادی داریم !
نقی سکوت کرد ، مرد پارسی نشست ...
مرد پارسی حوصله اش سر رفت و در حالیکه روزه چهره اش را زرد کرده بود و و در حال غش بود به سختی بلند شد ذکاتش را روی روی میز نقی‌ گذاشت و در حالی‌ که به وضعیت اقتصادی فحش میداد و به دیار خود بازگشت تا جمله ای ادبی از دکتر شریعتی استاتوس کند ...


Monday, May 28, 2012

آیا می دانستند روشنفکران دینی، از نسل ابولاشی هستند؟!


آیا می دانستند روشنفکران دینی، از نسل ابولاشی هستند؟! 
----------------
به امام نقی خبر دادن که عسگری کوچولو در بغداد دستگیر شده است، از خورجین شتر او ششصد کیلو هرویین، سر بریده شش نفر، طلاهای دزدیده شده از بیت المال و همینطور تعداد زیادی فیلم از تجاوز او به کودکان یافت شده است و خلیفه می خواهد او را دادگاهی کند. 
امام نقی به سرعت (ابولاشی) را به عنوان وکیل برای عسگری کوچول روانه کرد، روایت است که ابو لاشی آنچنان از عسگری کوچولو دفاع کرد که خلیفه علاوه بر انصراف از شکایت، کلی نیز به عسگری کوچولو خسارت داد. 
آنجا بود که امام نقی فرمود: همانا از نسل ابو لاشی، ماله کشانی پدید می آیند که با ماله خود، ولایت نقوی را در آینده حفظ خواهند کردو همیشه حکومت دین را پایدار خواهند کرد.


از وبلاگ گمنامیان

نقش ابولاشی در به فاک دادن خاندان امامت


روزی امام نقی به کاخ معتصم رفته و خواستار به دست گرفتن حکومت مسلمین شد. معتصم گفت: تو خودت بهتر میدانی که برای حکومت من از تو لایق ترم. امام نقی فرمودند پاسخ تو را حجرالاسود میدهد و دعوت کرد همه به کنار کعبه بروند ... ابتدا معتصم حجرالاسود را صدا زد و هیچ جوابی نشنید، اما تا امام نقی حجرالاسود را صدا زد، حجر به صدا درآمده و گفت: "امامت و ولایت مطلقه مال نقی و خاندان نقی است" و نزدیک بود حجرالاسود از جا کنده شود! عفیر، شمقدر و کافور از اینکه حقانیت امام نقی اثبات شده بود از خوشحالی بر خود بول کرده و مکرراً نقبیر میگفتند ... صدای حجرالاسود برای معتصم آشنا می آمد، لذا به پشت سنگ رفته و در کمال تعجب ابولاشی را یافت. گوشش را کشیده و با چند پس گردنی او را بیرون کشید، سپس دستور داد نقی را به فلک بسته و شوشول عسگری را ببرند تا درس عبرتی باشد برای بقیه.
...
(امام و خدعه های ناکام)
...
[حدیث جعلی علویون در کامنت]


از منقی دوعالم

Friday, May 25, 2012

سوره احمدی نژاد و برو بچ


جفت شش, شش و یک , جفت یک [ از رموز قرعان نقید است ] (1) ای آنکسانی که تاس می گیرید(2) چرا همش جفت شش می آورید؟ (3) ما اگر نخواهیم که شما جفت شش بیاورید تاس ها را دستور می دهیم که به بیرون [ از اتاق ] پرتاب شوند (4) و یا آنها را در یک لیوان قرار داده و می گوییم ای رسول ما بریز (5) هیچکس شش و بش نیاورد تا اینکه ما به او دستور دادیم (6) لاکن این احمدی نژاد فقط بلد است جفت هفت بیاورد از بس که خوب خالی می بندد(7) به رحیم مشائی گفتیم برای او تاس بگیرد (8) ولی خاتمی از همه بهتر بازی می کند (9) به او گفتیم برو در دماوند و تاس های خود را روی صندوق رای بیانداز (10) و او هم کرد (11) ما از همه بازی ها لذت می بریم به شرط آنکه حلال باشد (12) اگر زنی دست به مهره زد آن مهره را مکروه کردیم (13) تا اینکه آن را داخل آب کر انداخته و بعد بازی کنند(14) به نام آنکه لوستر را خلق کرد(15) ما آن را روشن گردانیدیم که زیر آن افشار خود را ببندید (16) هیچ کسی کرکری نخواند مگر اینکه آیات ما را در باب تخته نرد مطالعه کرد (17) پنج هیچ (18) ما همیشه پیروز و فاتح هستیم (19) مگر اینکه حوصله نداشته باشیم (20) آن وقت مارس می کنیم (21) پس بیخود با ما بازی نکنید (22) چون می دانیم که چه تاسی تا هزار سال بعد خواهد آمد(23) الله عاشق آمار و ارقام است (24) بزنید ماست و خیار را (25) و رستگار شوید (26)


از نقی فیروز

سوره سواری گرفتن الله از مسلمانان




بسم النقی الگوگولی المگولی 
افلا ینظرون الی القوقولی کیف قوقولت ( ۱ ) 
و الی القدقدا کیف قدقدت ( ۲ ) 
و الی الجوجی کیف جیک جیکت ( ۳ ) 
و الی الکلاغ کیف قارقارت ( ۴ ) 
و الی الالاغ کیف عرعرت ( ۵ ) 
و الی الجیرک کیف جیرجیرت ( ۶ ) 
و الی الببعی کیف ببعت ( ۷ ) 
و الی الکیبورد کیف تق تقت ( ۸ ) 
و الی الساعت کیف تیک تاکت ( ۹ ) 
و الی الشاش کیف شرشرت ( ۱۰ ) 
و الی الچس کیف فس فست ( ۱۱ ) 
و الی الله کیف چرندت ( ۱۲ ) 
و الی الله کیف جفنگت ( ۱۳ ) 
و الی المسلم کیف الاغت ( ۱۴ ) 
و الی الآخوند کیف سوارت ( ۱۵ ) 
و الی الآخوند کیف فاکت ( ۱۶ ) 
و الی المسلم کیف شکرت ( ۱۷ ) 
و الی الالاغ کیف بخارت ( ۱۸ ) 
صدق النقی ذوالنعوظ العظیم . 


به نام نقی گوگولی مگولی 
ای نقی آیا خروس را نمی بینی که چگونه قوقولی قوقو می کند ( ۱ ) 
ای نقی آیا مرغ را نمی بینی که چگونه قدقد می کند ( ۲ ) 
و جوجه که چگونه جیک جیک می کند ( ۳ ) 
و کلاغ که چگونه قارقار می کند ( ۴ ) 
و الاغ که چگونه عرعر می کند ( ۵ ) 
و جیرجیرک که چگونه جیر جیر می کند ( ۶ ) 
و گوسفند که چگونه بع بع می کند ( ۷ ) 
و کیبورد که چگونه تق تق صدا می دهد ( ۸ ) 
و ساعت که چگونه تیک تاک می کند ( ۹ ) 
و شاش که چگونه با صدای شرشر خارج می شود ( ۱۰ ) 
و چس که چگونه فس فس کنان خارج می شود ( ۱۱ ) 
و الله که چگونه این چرندیات را به هم می بافد ( ۱۲ ) 
یک بار کافی نیست باز به الله بنگر که چگونه جفنگ می گوید ( ۱۳ ) 
و به مسلمانان نگاه کن که چگونه با این اراجیف خر می شوند ( ۱۴ ) 
و به آخوند که چگونه به کمک همین مزخرفات بر مسلمانان الاغ سوار می شود ( ۱۵ ) 
آخوند را ببین که چگونه با مسلمانان الاغی که سوارشان شده جماع کلبی می کند ( ۱۶ ) 
پس به مسلمانان نگاه کن که از سواری دادن به آخوند لذت می برند و نه تنها هیچ اعتراضی نمی کند بلکه آن الله چرت و پرت گو را به خاطر به فاک رفتن توسط آخوند شکر هم می کنند ( ۱۷ ) 
و به الاغ بنگر که چگونه با دیدن چنین اوضاعی دود از کله اش بلند شده ( ۱۸ ) 
راست گفت نقی که صاحب ذوالنعوظی بسیار بزرگ است . 


از ریحانه النقی
.

امام نقی قرار نبود مسموم بشه اما ...


روزی امام نقی‌ مطابق معمول پیش از طلوع فجر از خواب برخاستند تا برای اقامه نماز صبح راهی‌ مسجد سامرا شوند ولی‌ یک حسّ درونی‌ به ایشان میگفت که امروز مثل روز‌های دیگر نیست.
به هنگام خروج از خانه، ذوالنعوظ امام لای در گیر کرد. امام که بسیار درد‌شان گرفته بود هنوز چند قدمی‌ بیرون نرفته بودند که عدّه‌ای پرنده ملعون بر سر امام، غائط فرو ریختند و کمی‌ جلو تر چند سگ ولگرد امام را تعقیب کردند.
امام که سریال امام علی‌ را قبلا دیده بودند- نه که فکر کنین از ترس جانشان- ولی‌ برای حفظ اسلام، آن روز تصمیم گرفتند راهشان را عوض کرده و برای صبحانه کلّه پاچه بخرند و کلّا بی‌خیال نماز صبح در مسجد سامرا شدند.


از نقی ناقلا

فرق انسان مومن با انسان معمولی


+- حتی آزار و یا کشتن یک مورچه توسط یک آدم نرمال و سالم موجب پشیمانی و عذاب وجدان انسان میگردد! اما در تعجبم چگونه و با چه وجدانی این جد بزرگوارتان علی(ع) امام اول شیعیان، شیر خدا، امید یتیمان و بیوه زنان و منجی عالم بشریت در طول عمر پر برکت شان بیش از 9000 تن را با شمشیر ذوالفقارش کشت و یا گردن زدند. حتی در مدینه در یک روز هفصد تن را از یک قوم با هم گردن زدند!آیا حضرت عالی پاسخی برای آن دارید!!!؟؟؟؟
- اولا او نرمال و سالم نبود بلکه مومن بود! دوماً او وجدان نداشت بلکه ایمان داشت! سوماً تو هم اگر مثل او و به سبک او مومن و با ایمان بودی و همه ی جهان را در الله مدینه میدیدی و با ایمانت در او فرو رفته، غرق شده و سپس از ماتحت مبارک خداوند تبارک و تعالی بیرون افتاده بودی به صغیر و کبیر هم رحم نمی کردی! تازه برو شکر گزار الله مدینه باش که شاه مهره ی خلقتش را در این عصر و زمانه به مردم دنیا عرضه نکرد و گرنه بجای ذوالفقار با بمب هسته ای در دستش ترتیب هرچی نفس کش کافر و مرتد از دو پا تا چهار پا از خزنده تا پرنده از تک سلولی تا چند سلولی را در روی کره خاکی یک شبه داده بود و به درک و اصل میکرد!


فراز هائی از گفتگوهای یک فعال حقوق بشر با امام نقی(ع)


از Persian Joker پرشین ژوکر


Thursday, May 24, 2012

چه موقع کافر حرامزاده حلال زاده میشود؟


کافری نزد امام رسید و پرسید : "یا نقی من کافرم. آیا من حرامزاده ام؟" امام فرمودند ۱۰۰٪
سپس کافر گفت "پس اگر الان مسلمان شوم حلال‌زاده می‌شوم؟"
امام فرمودند ۱۰۰٪
سپس کافر گفت "پس با بلغور کردن ۴ کلمه عربی زمان به عقب برگشته پدر من هم مسلمان می‌شود و مادرم هم مسلمان شده آنان صیغه (عقد) جاری میکنند و من حلال زاده میشوم"
امام فرمودند ۱۰۰٪
آنگاه کافر گفت "چه عقیده‌ی احمقانه و کس‌شعری"
و امام فرمودند ۱۰۰٪
--------------
حلیة النقویون - ۱۰۰٪


از آخوند کراواتی

دلیل حذف نام خلیج فارس از گوگل



  1. بسمه تعالی
    خدمت شهروندان شهیدپرور و همیشه در صحنه ایرانی کلهم اجمعین
    آقاجان! علت اینکه ما نام خلیج فارس را از روی نقشه‌های خودمان حذف کردیم این
    بود که دیدیم حکومت شما تاریخ هخامنشی و شاهان گذشته را از کتابهای درسی
    مدارس حذف کرد و شما هیچی نگفتید. ما هم فکر کردیم که اینها که یک حکومت عربی
    را بیش از سی سال است که تحمل کرده‌اند لابد از حذف یک نام خلیج فارس هم
    خواهند گذشت.
    ملتی که ارزشهای ایرانی خودش... را فراموش کرده و امروز تحت سیطره حکومتی است که
    دیپلماتش در برزیل انگشت توی ...... بچه مردم میکند و اسمش را میگذارند تفاوت
    فرهنگی. خوب لابد حذف دو کلمه هم از روی نقشه را میتوان تفاوت فرهنگی و یا
    فراموشی فرهنگی نامید.

    بر همگان واضح و مبرهن است که نام اصلی و واقعی خلیج فارس همان خلیج فارس است
    نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش. اینکه بعضی میخواهند بگویند خلیج نیلگون
    فارس و یا خلیج همیشگی فارس و یا خلیج دمکراتیک فارس و یا خلیج اسلامی فارس
    ویا غیره همگی فاقد سند تاریخی است. خلیج فارس همان خلیج فارس است. تمام.
    اما دو کلام حرف حساب با شما ملتی که رگ غیرت‌تان برای حذف نام خلیج فارس
    بیرون زده و از زور ناراحتی میخواهید رگ دست خودتان را ببرید و خودکشی کنید
    دارم و آن اینکه: عموجان! سی سال است که حکومتی که سرکار است تمام ماهیت
    فرهنگی و اعتقادات و ارزشهای ایرانی را از شما گرفته و مشتی خزئبلات هزار و
    چهارصد سال پیش را جایگزین کرده شما کک‌تان نمیگزد آنوقت چگونه است که برای
    حذف نام خلیج فارس اینقدر برای ما شاخ و شانه میکشید؟
    حضرت عباسی شما عجب ملت عجیبی هستید. پنجاه درصد سهم دریای مازندران که حق
    مسلم شما بود را بدون سر و صدا از شما گرفتند یکنفر از شما ملت همیشه در صحنه
    اعتراض نکردید و حتی خون از دماغ کسی نریخت آنوقت هی دارید گیر میدهید که
    گوگل چرا این کار را کرد و از حق ما دفاع نمیکند؟
    آقاجان! تاریخ نشان داده که ملت ...... گشاد و ترسو به هیچ جا نمیرسد. ملتی
    که توسری خور باشد حقش این است که در دنیا تحقیرش کنند. توی فرودگاهها با او
    بدرفتاری کنند. اسم دریا و شهرهایش را تغییر بدهند و یا مثل گوگل فقط به حذف
    نام آن اکتفا کنند.
    آقای ملت ایران!
    تا کی میخواهید دل خودتان را با این چیزها خوش کنید؟ خانه از پای بست ویران
    است و خواجه در بند ایوان است. مملکت شما را دارند غارت میکنند و حالا شما
    نشسته‌اید عزا گرفته‌اید که چرا گوگل این کار را کرد و چرا فلان سازمان آن
    کار را نکرد و غیره؟
    بقول شاعر : برو قوی شو که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است.
    تا زمانی که شما اجازه میدهید این حکومت بیعرضه و غیر ایرانی بر شما حکومت
    کند باید هر روز شاهد این قبیل اتفاقات هم باشید. یک روز گوگل یک روز سایت
    وزارت دفاع امریکا یک روز یک روز آلمان یک روز فرانسه و یا هر خراب شدهي
    دیگر.

    جمع کنید این بساط رو. شما اگر راست میگویید اجازه ندهید چند تا آخوند بیسواد
    مملکت شما را به اینجا برسانند که زنان و دختران شما برای تامین مخارج زندگی
    توی بارها و کازینوهای کشورهای حاشیه خلیج فارس تن فروشی کنند.

    ما توی گوگل از شما ملت ایران در شگفتیم که چرا آنروز که جمهوری اسلامی تاریخ
    ایران باستان را از کتابهای تاریخ بچه‌های شما در مدارس حذف کرد رگ غیرتتان
    نجنبید؟ آیا برایتان مهم نیست که فرزندانتان هویت اصیل ایرانی خود را نشناسند
    و از تمدن اصیل و باستانی خود دور بمانند و بجای آنها در مورد صلح حدیبیه و
    نام اسب حضرت عباس را یاد بگیرند؟
    چرا برای این چیزها حساسیت نشان نمیدهید؟
    این حکومت اسلامی چنان فرزندان شما را در مدارس شستشوی مغزی میدهد که گویی
    اسرائیل دشمن بالفطره شما ایرانی‌هاست. آنقدر که در کتابهای درسی بر روی
    فلسطین و وقایع جنوب لبنان به بچه‌ها خوراک ذهنی میدهند از فردوسی و رستم و
    سهراب و شیرین و فرهاد خبری نیست.
    خلاصه اینکه شما اول بروید مملکت خودتان را نجات بدهید بعد بیایید با ما دعوا
    راه بیاندازید. مطمئن باشید آنروز که نشان دادید یک ملت سربلند و سرفراز و
    قدرتمند هستید همه در مقابل شما جانب احتیاط و احترام را در پیش میگیرند و
    دیگر هر ننه قمری نمی‌آید به آب و خاک کشور شما قصد و غرضی داشته باشد.

    از طرف گوگل و حومه

    از 

امکانات بهشت


روزي ابوپشمک از امام پرسيد: اي امام، آيا در بهشت همه امکانات ضروري فراهم نيست؟امام لبخندي زد و فرمود: جز اين نيست.ابوپشمک ادامه داد: پس چرا جدت حسين در کربلا توره (واجبي) کشيد؟ و گفت خود را براي حوريان آماده مي‌کند؟ آيا در بهشت توره موجود نيست؟امام گفت: همانا اين تحريفي است در سخنان جد من؛ همانا حسين، ابرفضل و ساير 72 نفر در آنجا توره کشيدند تا تميز و دلبر شوند، شايد بتوانند با استريپتيز دل يزيد را ببرند و يزيد به جماعي راضي شود و جانشان را نگيرد. ولي افسوس فکر اين را نکرده بودند که بر خلاف خاندان ما يزيد همه برنامه‌هاي خود را به يک جماع نمي‌فروشد!

از 

لودويگ فن نقي

امام نقی و بحث پیرامون طنز آی نقی



ابن شاشور از امام نقی(ع) پرسید: مدتیست که گروهی شما، اعمال و رفتارتان در زندگی را به طنز و تمسخر گرفته اند با این معظل بزرگ چه باید کرد و آینده ی امامت با این وضعیت چه خواهد شد؟
امام نقی(ع) پاسخ داد: هر چند که اینگونه طنز پردازی ها برای من و سایر اجدادم خوشایند نبوده و نخواهد بود و عملا با این روش واقعیت های مقدس نبودن ما آشکار شده و همان آبروی نداشته را نیز بعد از 1400 سال مخفی کاری به باد خواهیم داد. اما هدف اصلی اینگونه گروه ها در واقع من نیستم. من و اجدادم برای آنها یک بهانه بیش نبوده و ما برای این دگر اندیشان و خرد ورزان به اندازه ی عفیرمان هم ارزش نداریم، آنها با این شگرد و باز گو کردن تاریخ واقعی اسلام و شیعه گری به روشی طنزگونه به در میکوبند تا دیوار بشنود و آن بیدار کردن علویان و پیروان ابله و نادادن اعجم ما از خواب غفلت و حماقت چند صد ساله است و این برایمان از فحش و ناسزا شنیدن بدتر،دردناکتر و خطر ناک تر است. زیرا من و اجدادم بویژه جد بزرگوارم رسولولا همه ی عمر عملاً هیچ کار مفیدی در زندگی نکرده ایم فقط با دروغ و حیله، با قتل و غارت، با خرافات گوئی و وعده های توخالی همانند فاحشه خانه ای به اسم بهشت الله مدینه مفت گرفته ایم، مفت برده ایم، مفت خورده ایم، مفت کرده ایم و حسابی هم به ریش اینگونه ابلهان در دیار اعجم خندیده ایم! حتی تا آنجا پیش رفته ایم و بر روی آنها اثرگذاشته ایم که پس از مرگ ما نیز برایمان گنبد و بارگاه از طلا ساخته ، به زیارت استخوان های پوسیده ی ما آمده، به حساب ما وجوهات فراوان به اسم نذر و صدقه، حق امام و غیره جمع آوری کرده و ریخته و به اسم ما احادیث زیبا و ناب بافته و از همه مهمتر ما را بدونه اینکه روحمان هم خبردار باشد سرچشمه ی همه ی علوم جهان هستی و بشریت و معجزات قرار داده اند! ما که بقول جدم امام حسین آنها را دشمن خود و از هر عربی پست تر خوانده ایم و با آنان همانند برده، نوکر و موالی رفتار کرده ایم، آنچنان در چشم نادانان اعجم عزیز، مقدس و بزرگ شده ایم که کسی تخم و جرئت زیر سوال بردن، نقد و توهین به ما را نداشته است. اما ای ابن شاشور! اکنون وضع برگشته است و این دروغ بزرگ جهان اسلام و مقدس بودن پیامبرش، جانشینان و امامان آن فرستاده ی دروغینش آشکارشده و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال به فاک رفتن هستیم و به فاک هم خواهیم رفت و در این سرنوشت به غائط کشیده شده ی ما شک نباید داشت و این فاجعه از فحش و ناسزا شنیدن نیز همانگونه که قبلا هم گفته ام هولناک تر است. سپس امام نقی به روش معمول برای استراحت و نفس گیری در حین صحبت و سخنرانی های خود دست به ذوالنعوذ مبارک بردند و در حضور ابن شاشور جماع سختی با سوسن بانو کردند!
ابن شاشور با شنیدن این گفتار از امام دهم شیعیان و دیدن آن جماع سخت با بانوی دهم اسلام ضمن شاشیدن همیشگی بر خود معنی واژه ی به فاک رفتن امامت و ولایت را درک و با چشمان از حدقه بیرون زده ی خود آنرا کاملاً رویت کرد!

امام نقی و لاشی بازی هایش

یکی‌ از فانتزی‌های امام آن بود که بعضی‌ از شبها پس از تناول آب انگور فراوان بهمراه تنی چند از اصحاب لاشی خود برای خنده به طرف تنها کلیسای سامرا می‌رفتند ؛ امام نقی‌ زنگ کلیسا را میزد و در جواب پدر تاک که می‌پرسید : چه کسی‌ این وقت شب به خدا پناه آورده جواب می‌‌داد : بابای عیسی خانه هست ، و بعد پا به فرار می‌‌گذاشت ...............
کارآگاه شمقدر

Wednesday, May 23, 2012

تنها گناهی که امام نقی مرتکب شد


امام نقی آب انگور سمی را خورده بود و در حال جان کندن بود. ابوفاکر بر امام وارد شد و از ایشان پرسید: یا نقی! آیا در زندگی خود گناهی کرده‌ای که اکنون بخواهی به آن اعتراف کنی؟ حضرت در پاسخ گفت: بلی! در سرزمین پارسیان٬ به خانه‌ی یک کافر مجوسی وارد شدم و دستها و پاها و گردنش را قطع کردم٬ اموالش را گرفتم٬ پسرانش را در بازار برده‌فروشان فروختم و زن و دخترانش را برای کنیزی برگزیدم. اما زمانیکه میخواستم با دختر شش ساله‌اش جماع کنم٬ لحظه‌ای از یاد الله غافل شدم و فراموش کردم که نام الله را بر زبان بیاورم. این تنها گناهی بود که در تمام طول عمر مرتکب شده‌ام و از بابت آن تاکنون هر شب از الله استغفار طلبیدم.
ابوفاکر در حالیکه از این همه عرفان و تقوای امام نقی نعره میزد و خشتک میدرید با خود فکر میکرد که اسلام چه دین انسان‌سازی است!
مثنوی مقنوی - در باب آنان که آنجای خر را میبینند اما باز کدو را میپرستند


از سید قطب

گریزی بر اعدام بابک خرمدین






حتما درباره ی بابک خرمدین تا کنون شنیده اید!
 سردار بزرگ ایرانی که از آذربایجان کنونی بر علیه حکومت اعراب که پس از حمله شان به ایران به پاکرده بودن به پا خاست...
 ولی ماجرا به همینجا ختم نمی شود!
 بابک خرمدین نماد وفاداری به ایران است!
 او به همراه مازیار بر علیه حکومت اعراب قیام کرد و سر انجام به دست ناپاک ترین و دجال ترین حاکم بنی عباس پس از تحمل زجر بسیار کشته شد.
 کشته شدن بابک همواره یکی از رویداد هاییست که در آن اوج وفاداری و پایبندی به میهن پاکمان ایران دیده می شود.
 بابک بدون شک یکی از اسطوره های تاریخ ایران زمین است.
 و اعدامش بدون شک یکی از تلخ ترین رویدادهاست
 روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.
 بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.
 پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار بر آن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.
 پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
 برای آنکه همه‌ی مردم بشنوند ....
 که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را میشناختند.
 ابن الجوزی می نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که این همه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است.
 بابک گفت: خواهید دید.
 چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خون های بدنم خارج می شود و چهره‌ام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است
 چهره‌ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود.
 به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را پاره کنند.
 پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.
 پس از آن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند ) بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.
 آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
 تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
 تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت.
 این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد.
 من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند.
 مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن خویش را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.
 اما تو ای افشین . . . در انتظار و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
 پاینده ایران...
 روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابک یعنی چوبه‌ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می شد.
 برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
 طبری می نویسد که وقتی دژخیم دستها و پاهای برادر بابک را می‌بُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
 معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار و افشین که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.
 در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران این سه سردار تجاوز کرده است و بکارت آنها را پاره کرده است و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند.
 (تولدی دیگر-شجاع الدین شفا)


از رونق نقی

مناظره امام نقی‌ با خامنه‌ای در مورد راز محبوبیت ایشان در بین جوانان:


۱. من هی‌ میخندم، تو همش اخم میکنی‌.


۲. رفیق فابریک من ابولاشیه، که صحابم از شنیدن اسمش از خنده روده بر میشن،اونوخ رفیق تو جننتیه که واسه مرگش یه جمعیتی‌ چندبرابر طرفدارای من دارن لحظه شماری می‌کنن. خوب این چه دوستیه انتخاب کردی؟


۳. من یه ساله، هرچی‌ صحابم صلاح میدونستن بم بگن با لبخند پذیرفتم و تازه خوباشو هم تو صفحه فیسبوکم شیر کردم تا ملت بخندن و از امامتم لذت ببرن، تو انقدر بی‌ جنبه-ئی که سایت رفیق ۵۰ سالتو هم فیلتر کردی.


۴. یارای نزدیک من شمقدر و عفیر و کلب و خلاصه یه سری موجودات بامزه اند که با حدیثای قشنگشون، منو تو دل جوونها به عنوان یه امام دوست داشتنی جا انداخته، اونوخ یارای تو مجتبی و احمد خاتمی و فیروز آبادی اند که دراکولا پیششون مگان فاکسه. 


۵. من باز‌ترین نگاهو در زمینهٔ مسائل جنسی‌ دارم که توش جماع برترین فضائله، اونوخ تو دوچرخه سواری دخترا رو هم ممنوع کردی.


۶. من انقدر با طرفدارام خاکیم که صحبت از بول و غائط و ذوالنعوذم باعث شادی و خنده اونا می‌شه، درحالیکه تو انقدر یوبسی که اگه کسی بت نگه "معظم" میندازیش زندان.


۷. من دارم به جایی میرسم که پسرا برا مخ‌ زنیه دخترا، حدیثای منو میگن تا اونا رو بخندونن و چون این تکنیک جواب میده، دارم روز به روز محبوبتر میشم، اونوخ تو انقدر زاخاری که همون جوانها دیگه رسمأ به افتخارت اسم توالتو گذاشتن "بیت‌رهبری".


۸. مهمتر از همه، من می‌تونم با یه آهنگ کاری کنم که تمام طرفدارات از ترس تو خودشون بول کنن اما تو با تمام امکاناتت عمرن بتونی‌ حتا یکی‌از نقویون منو انقدر عصبانی کنی‌.


۹. من از نظر محبوبیت، رتبه یک سرچ گوگل شدم، تو از ترست داری مث گوریل، بازی رو بهم میزنی‌ و چارهٔ کارو تو فیلتر کردن گوگل دیدی.


۱۰. دیگه هم برو اینورا پیدات نشه، چون حتا افتخار نمیدم با ذو‌النقارم نصفت کنم. صحابم گفتن یکیتم برا دنیا زیاده چه برسه به دوتات.


از نقی ز بیگ فن

امام نقی الله میشود!!!


روزی امیر النقینون مولا نقی‌ ابن التقی (ع) خطِ قرمزِ مدوری کشید ، خارج از این خط چند تا کنیزِ سکسی ،مقداری غذاِ خوش بو یک پوینت آبجو تگری و مقداری هم خرت و پرتِ دیگر برای خالی‌ نبودن محوطّه خارجِ خط از قرار داد ،سپس ابولاشی را هول داد داخل دایره و به ابو لاشی گفت گوش کن ابو لاشی از امروز تا وقتی‌ که من این خط را پاک نکردم حق نداری پایت را از این خط این طرف بگذاری و دست اندازی کنی‌ به اموالِ خارج از این خطِ قرمز اگر چشم بستی بر آنان و تمامِ مدت فقط به من نگاه کردی و ۵ بار در روز در جلویِ من خم و راست شدی و یک ماه در سال روزه گرفتی و..و..و....و (البته امام داخل پرانتز گفت البته این کار بر تو واجب نیست اما چه بهتر که نصفه شب هم بیدار شی‌ و بر من خم و راست شی‌)اگر به حرفهای شمقدر و عفیر نایب و ولی‌ِ من در داخل این دایره گوش دهی من بسیار مهربانم با تو چند تا حوری خوشگل تر از این کنیزا میدم تا ترتیبشنو تا هر وقت که دوست داشتی بدی ..و..و..و...اما ابو لاشی اگر پایت از این خط گذشت بدان و آگاه باش که قیرِ داغ در دبرت می‌ریزیم،بنزین بر سرت ریخته و آتشت میزنم ،میسوزنمت داغونت می‌کنم..ها‌ها ها ،در یک کلام کونت رو پاره می‌کنم !!!ابو لاشی که سخت ترسیده بود پرسید تا کی‌ باید این کارها رو انجام دهم ،امام فرمود زمانش مشخص نیست هر وقت من خواستم ابولاشی که رنگ از رویش پریده بود گفت حوریِ و..و..و..نخواستم با یکی‌ دیگه این بازی رو انجام بده من ناراحتی عصبی دارم طاقت این استرس‌ها رو ندارم ، امام نقی‌ (ع) گفت آی‌ ابو لاشی همانا که گوزیدی ، نمیخوامو،نمیکنم ،نمیدم،نداریم از همین الان بازی‌ شروع شد..ابو لاشی بیچاره از ترسِ بنزین و آتش به سرعت شروع به خم و راست کردن کرد ...............سالها گذشت و گذشت ابو لاشی مرد و فرزندانش نسل به نسل آمدن و آن کردن که ابو لاشی میکرد .....


از Dr. Naghi

Tuesday, May 22, 2012

اندر مضرت خدا شناسی


وقتی خدا را بشناسیم خدا تمام می شود. به امید آن روزی که نه خدا را بشناسیم و نه خدا تمام شود بلکه دوباره خدای تازه بسازیم


از Zahra

مداح يا آخوند؟




مداح يا آخوند؟ 


حكومت امروز ايران را حكومت آخوندي نخوانيد. اين دولت، دولت "مداح" است. "مداح" با "آخوند" فرق مي‌كند. آخوند نماينده و تيپ شاخص اسلام سنتي است. اما مداح چهره‌ي شاخص و نماينده‌ي اسلام‌گرايي جديد است. اسلام‌گرايي‌اي كه هدفش تنها حفظ قدرت و حكومت اسلامي است به هر قيمتي، حتي به بهاي تعطيل كردن احكام مسلم اسلام. 


آخوند فقه مي‌خواند، منطق مي‌خواند، فلسفه و عرفان و حديث و اخلاق و اصول و فروع و ...مي‌داند. او به محتواي اسلام اهميت مي‌دهد. براي آخوند كشف و بيان آنچه اسلامي است مد نظر است. هدف آخوند "حقيقت" است. هدف آخوند متوجه "محتوا" است. مداح اما هدفش صوري است. متوجه فرم است. آنچه برايش اهميت دارد حفظ شكل است، حفظ وضع موجود، حفظ ساختار حكومت به بهاي نابودي محتواي آن. 


آنچه براي مداح اهميت دارد اجراي مراسم است. مراسم مداحي با الگوي كلي شروع آرام، گرم شدن تدريجي، اوج گرفتن و فرود. شكلي كه گاهي با نوآوري‌هايي هم همراه است. آنچه براي مداح حياتي است اجراي نمايشي است، برانگيختن عواطف و انزال آن است. محتوا چندان اهميتي ندارد، همينكه اين شكل كلي ، اين الگوي اوج و فرود حفظ شود موفقيت مداح را تضمين مي‌كند. حقيقت براي مداح محلي از اعراب ندارد. آخوند هر چه باشد يك نخبه است، يك نخبه‌ي ديني كه با درس و بحث و فكر سر و كار دارد. مداح اما عامي است. عامي عوامگراي عوامفريب. آنچه براي مداح اهميت دارد برانگيختن عواطف توده‌ي مردم است. توده‌اي كه هيچ حرفي براي گفتن ندارد و فقط ترجيع بند نوحه را طوطي‌وار تكرار مي‌كند. 


اين حكومت، دولت مداحان است. مداحاني از حاج صادق آهنگران كه نقشي بي‌بديل در تهييج احساسات جوانان و قرباني كردن آنان در جنگ هشت ساله داشت، تا حاج منصور ارضي كه در مسجد ارگ تهران با محمود احمدي‌نژاد ديدار مي‌كند و پيوند عميق خود را با او نشان مي‌دهد. مداحان در شبكه‌ي گسترده‌ و بانفوذ هيئت‌هاي مذهبي در سراسر كشور، در تمام نقاط دور و نزديك شهرها و روستاها، در لايه‌هاي پايين جامعه و در عمق محله‌هاي فقيرنشين نقش مبلغان انتخاباتي را بازي كرده‌اند. هيئت رزمندگان اسلام كه به همت جمعي از برادران سپاه تاسيس شد، امروز سازماني بروكراتيك و شبه دولتي است كه در تمام شهرهاي ايران شعبه دارد و برنامه‌هاي بالادستي‌ها را اجرا مي‌كند. ديگر از هيئت‌ها كوچك سنتي و محلي كه توسط بزرگان و معتمدان محله اداره مي‌شد و به حال هم‌محله‌اي‌ها دل مي سوزاند خبري نيست. ديگر از هيئت‌هاي "جادوغ آبادي‌هاي مقيم مركز" كه فضايي براي آشنايي و دوستي و ساپورت همشهري‌ها بود خبري نيست. هيئت‌هاي عزاداري، يا آنقدر پاپ شده‌اند كه مداح معروفي همچون يك ستاره سينما دعوت مي‌كنند و نوحه‌ي "دوپس دوپس" مي‌خوانند و ورزشگاه 12 هزار نفري رزرو مي‌كنند، يا آنقدر دولتي شده‌اند كه برنامه‌ها و فعاليت‌هايشان كاملاً از بالا تعيين مي‌شود و ديگر ربطي به علايق محلي ندارد. اين دولت نيروهاي ستادي و اجرايي سركوبگرش را از ميان اين هيئت‌ها انتخاب و تربيت مي‌كند. حاج سعيد حداديان گرداننده‌ي اصلي سركوب دانشجويان معترض در روز دانشجو بوده است. مداحان اين دولت نقش بازوي قدرت آن را بازي مي‌كنند، آنها براي فتح كردن آمده‌اند. فتح كردن دانشگاه‌ها، تهييج احساسات توده‌اي و كاشتن شهيد گمنام در فضاهاي عمومي. فتح كردن خيابان‌ها، فتح كردن رسانه‌ها. 


اين مداحان روايت هزاربار گفته شده ي عاشورا را در بمباران تبليغاتي خود چنان با عميق‌ترين و رقيق‌ترين عواطف و احساسات مردم ايران پيوند زده‌اند، چنان حادثه‌ي تاريخي عاشورا را به درامي خانوادگي متشكل از داستان‌ها و ديالوگ‌هاي سوزناك خواهر و برادر، مادر و فرزند، عروس و داماد، عوم و برادرزاده، پدر و پسر، مادر و كودك شش ماهه و غيره تبديل كرده‌اند كه بي‌درنگ دلبستگي‌هاي خانوادگي ايرانيان را برايشان تداعي مي‌كند و آنها را سخت برمي‌انگيزد. اين مداحان چنان اين روايت تاريخي را به مهمترين محور هويت ايراني شيعه ، كدگذاري شده با دوگانه‌هاي خير و شر، اسلام و كفر، دوست و دشمن، اوليا و اشقيا، بدل كرده‌اند كه اساس و زمينه‌ي اصلي را براي حوادث پس از عاشوراي 88 و نعل وارونه زدن رژيم و بساط رسواي 9 دي را فراهم مي‌آورد. 


دولت امروز ايران دولت مداحان است. دولتي كه بسياري از مداحان را در شهرداري تهران در سمت‌هاي مختلف و در معاونت‌هاي فرهنگي اجتماعي شهرداري‌هاي مناطق مختلف به كار گماشته است و به آنان در بسياري از ادارات و سازمان‌هاي دولتي پست و مقام داده است. مداح امروز آنقدر قدرت دارد كه به رئيس جمهور اين كشور بد و بيراه بگويد و معاونش را "عورت" بخواند. حاج سعيد حداديان امروز به پاس زحماتش در دانشگاه تهران پست دولتي دارد! اين دولت خدمات بي دريغ هيئت‌هاي مذهبي كنترل شده را با وام‌ها، بودجه‌ها و امكانات دولتي و شبه دولتي جبران مي‌كند. امروز هيئت‌هاي مذهبي وابسته به دولت انواع سالن‌هاي ورزشي، استخرها، خدمات مسافرتي و امكانات تفريحي را جايزه مي‌گيرند و در بين اعضاي خانواده‌ي خود خيرات مي‌كنند. امروز بيلبوردها و بنرهاي تبليغاتي غول‌آساي هيئتهاي مذهبي براي مراسم هميشگي دهه اول محرم تا دهه آخر صفر به سخنراني حاج آقا قلان و مداحي برادر بهمان خيابان‌هاي شهر را كاغذ ديواري مي‌كنند (و اتفاقاً نام مداح را با فونت بزرگتري مي‌نويسند). امروز انواع مراسم عزاداري بي سابقه همچون عاشوراي فاطمي، شيرخوارگان حسيني، زنان عاشورايي و غيره به شمار فرصت‌هاي شغلي و كاسبي پررونقي اين مداحان اضافه شده است. امروز نقش مداح از آخوند هم بالاتر است، مداح چهره‌ي محبوب و سوپراستار دينداران توده‌اي است. جواناني بي‌جا و مكان،‌ بي‌دلخوشي، بي‌تشكل كه سي دي‌هاي هلالي و سيب سرخي و غيره را در ماشين گوش مي‌كنند. 


اما دولت امروز ايران دولت مداحان است، به دليلي بسيار مهمتر و بسيار جدي‌تر: به دليل شباهت شگفت‌انگيز مكانيزم عملكرد حكومت به مكانيزم عملكرد مداحان:

كار مداح روزگار ما بر پايه‌ي مكانيزم خارق‌العاده‌ي "بلندگو" كار مي‌كند. فوكو در "مراقبت و تنبيه" مكانيزم "سراسربين" بنتام را بر اساس تفكيك دوگانه‌ي ديدن /ديده شدن شرح مي‌دهد. در سراسربين سلولهاي زندان در محيط يك دايره قرار دارند و برج مراقبت در مركز اين دايره. زنداني درون سلول نمي‌تواند نگهبان را ببيند، اما نگهبان همواره او را زير نظر دارد. نگهبان در نقطه‌اي مركزي قرار دارد كه مي‌تواند همه زنداني ها را نظاره كند. زنداني اما نمي‌تواند زنداني سلول كناري را ببيند، لذا همه‌ي آن حركت‌هاي اعتراضي و شورشي كه در اثر تجمع افراد، ازدحام آنان و برهمگنش فرديت‌هاي آنان پديد مي‌آيد خنثي مي‌شود، ناممكن مي‌شود. زندانيان تبديل مي‌شوند به فردهاي مجزا و جداگانه، قابل نظارت و كنترل. براي زنداني در سراسريبن، دوگانه‌ي ديدن/ديده شدن كه در انسان در وضعيت عادي با هم جمع است، از هم جدا مي‌شود. او كسي را نمي‌بيند، اما همواره مي‌داند كه كسي دارد او را مي‌بيند. او ديگر سوژه نيست، او فاعل فعل شناسايي نيست، او يك ابژه‌ي مطلق است. او آرام آرام شروع مي‌كند به مراقبت و نظارت بر خودش. 


"بلندگو" از لحاظ شنيداري همان كاري را مي‌كند كه سراسربين از لحاظ ديداري مي‌كن. بلندگو دوگانه‌ي شنيدن/شنيده شدن را از هم تفكيك مي‌كند. باندهاي غولپيكر با حجم بي‌انتهاي صدا! گاه كل يك كوچه را پوشش مي‌دهد. طوري كه يك فرد ديگر نمي‌تواند چيز قابل شنيده شدني بگويد. بلكه فقط مي‌تواند بشنود. مخاطب ديگر شنيده نمي‌شود بلكه فقط مي‌شنود. بدتر از همه اينكه او ديگر نمي‌تواند جلوي شنيدن خود را بگيرد. 


دوگانه ي ديدن/ديده شدن برعكس دوگانه‌ي شنيدن/ شنيده شدن است. ديدن وجه فاعلي و خلاق و ارادي انسان است كه به او شانيت يك سوژه را مي‌دهد ولي ديده شدن وجه مفعولي و غير ارادي است و او را تبديل به ابژه ي شناخت ديگران مي‌كند. اما برعكس، شنيدن وجه منقعل و غير ارادي است،‌ مخاطب بي‌هيچ دفاعي در معرض نعر‌ه‌هاي بلندگو قرار مي‌گيرد و نمي‌تواند شنيدن را كنترل كند. او با پيام‌هاي گوينده بمباران مي‌شود ولي چون صدايش شنيده نمي‌شود گويي وجود ندارد. وجه شنيده شدن وجه فعال و خلاقانه‌ي انسان است. در شنيده شدن است كه مي‌تواند مختارانه خود را، و جنبه‌هاي مختلف وجودي‌اش را بيان كند. كسي كه خودش را بيان نكند ديگر وجود ندارد. 


مداح با مكانيزم بلندگو مخاطب خود را شقه مي‌كند. مخاطب مداح نمي‌تواند كنترل شنيدن را در دست داشته باشد. هرچه كه از بلندگو پخش مي‌شود را بايد به اجبار بشنود. از طرفي هيچ چيزش نمي‌تواند شنيده شود مگر آنكه مداح و بلندگو به او اجازه دهند. بدينسان دوگانه شنيدن/ شنيده شدن در او تفكيك مي‌شود. 


مداح با آخوند تفاوت دارد. آخوند در طي دوره تحصيلش ياد مي‌گيرد كه در حجره‌ها با ديگران مباحثه كند، ايراد بگيرد و ايراد بنشود. او عادت مي‌كند كه ان‌قلت بياورد و مسالةُ بشنود. در كتاب‌ها نقد بخواند و حاشيه بنويسد. آخوند در طول سال‌ها "ديالوگ" را ياد مي‌گيرد. مداح اما "متكلم‌ وحده" است. كار مداح "مونولوگ" است. او نتها مي‌شنود و هيچ چيز را نمي‌شنود ، مگر طنين پژواگ صداي خودش را كه از دهان پامنبري‌ها و مجلس‌گرم‌كن‌ها و به تبع آن از نهاد مخاطبان بر‌مي‌آيد. 


مداح در كلاس‌هاي آموزشي مداحي (كلاس‌هايي كه با عنوان "آموزش ذاكرين جوان" و امثال آن برگزار مي‌شود) با جديدترين متدها ، با تمرينات شبه تئاتري و ورزشي ، ريه و عضلات تنفسي‌اش را تقويت مي‌كند، طوري كه صدايش رساترين صداي جمع باشد،‌نفسش كم نيايد، هميشه يك پله بالاتر از ديگران ... مداح جوان ياد مي‌گيرد كه بلندگو را از ابتدا قورت بدهد.

مداح نخبه‌ي ديني نيست. او لات است. لمپن است. با هيكلي نتراشيده و زخمت،‌ با شكمي گنده، با راه رفتن گشاد گشاد جاهلي، فاقد هرگونه ظرافت، همچون "بربر آداب نياموخته" ،‌ موجودي كه بويي از زيبايي و هنر و تفكر نبرده است. او مردانگي‌اش در پشم‌هاي عرق كرده‌ي سينه و زير بغلش متجلي مي‌شود و هر مردي كه از اين مواهب الهي بي‌بهره باشد را زن‌صفت ارزيابي مي‌كند. او لات چاقوكش غداره بندي است كه مي‌خواهد توانايي‌هاي مردانه‌اش را در راه "اهل بيت" صرف كند. او با همان صدا و با همان لحني كه در كوچه فرياد مي‌كشد "نفس كششش.... جيگرتو در ميارم..." با همان لحن نعره مي‌شكد: "ابا‌الفضللللل..." . مداح تمام محرم را به "فستيوال عربده‌كشي" تبديل مي‌كند. 


حكومت امروز ايران حكومت مداحان است. حكومتي كه هر صداي ديگري را خفه مي‌كند. هيچ صدايي غير از صدي خودش نبايد شنيده شود. و تنها صداي موجود بايد كريه‌ترين و مشمئز‌كننده ترين نيز باشد. سخنراني‌هاي احمدي‌نژاد را به خاطر بياوريد: مجلس گرم كردن‌هايش، انگيزش عواطف و پاسخ گرفتن از حضارش، لبخند‌هاي مليحش، مزاح‌هاي خنك هيئتي‌اش، آرامش دروني و خونسردي مصنوعي‌اش... همه شديداً شبيه مداحان است. 


اين حكومت از مكانيزم بلندگو به كرات استفاده مي‌كند. رسانه‌ها را در انحصار مي‌گيرد، صداها را خفه مي‌كند، با پارازيت و فيلتراسيون اجازه‌ي شنيده شدن صداي ديگران را نمي‌دهد. سرتاسر خيابان آزادي را در 22 بهمن بلندگو نصب مي‌كند تا هر صداي غيرمجازي را خنثي كند تا تنها صداي قابل شنيده شدن عربده ي بلندگو باشد، باندهاي غول پيكر را در روز قدس رد ميدان ولي‌عصر نصب مي‌كند تا صداي راهپيمايي كنندگان را محو كند. در زندان‌ها از پخش 24 ساعته نوحه با صداي بلند و غير قابل تحمل به عنوان شكنجه استفاده مي‌كند. 


اين حكومت در صورت و محتوا ، در ظاهر و باطن مداح است و بر اساس مكانيزم تخصصي مداحي عمل مي كند. تنها چيزي كه در نظر نمي‌گيرد اين است كه فردي كه شنيده نشود، خشم غريب و فزاينده‌اي را در خود انباشت ميكند، خشمي كه هر لحظه ممكن است منفجر شود. 


از سوگلي النقي

Monday, May 21, 2012

آیاتی از غرعان نقید من باب انگشتر


نقل است روزی حضرت در مسجد در مقابل دوربین مستند سازان کانال نجرال جئوغرافی مشغول نماز بود که سائلی پیش آمده و طلب انگشتری کرد. حضرت که گویا حضور دوربین را فراموش کرده بود به عادت مألوف انگشت میانی را به گدا نشان داد اما سریعاً شرایط را به یاد آورد و با غرولند یکی از انگشترانش را درآورده و به مسکین داد. در پی این واقعه در مسجد که پر از گدا بود ولوله ای افتاد و گدایان برای گرفتن انگشتر صف بستند و امام نیز جلوی دوربین همه ی انگشترانشان را به گدایان مسجد بخشیدند.
پس از این واقعه آیات 8 تا 11 سوره "گاو نر" بر حضرت نازل شد که چکیده آن بدین شرح است:
1. این واقعه جز از برای امتحان کردن حضرت نبوده و بر مسلمین فرض است که انگشترها را به بیت المال بازگردانند.
2. هرکه انگشتر را باز نگرداند جایگاهش آتش است که چه بد جایگاهیست.
3. جهنم پر از کسانی است که کفش پیامبران را از در مسجد می دزدیند.


احسن القصص فی القرآن نقید


از یکی از صحابه

تجاوز یا میل به مفعول بول بودن در علی خامنه ای


این مقاله صرفا یک نتیجه تحقیقاتی و علمی به دور از مخالفت و یا موافقت با جمهوری اسلامی می باشد. هرکس که با وجدان بیدارو
علمی مسیر فوق را طی نماید ، صرفا جوابی غیر از این نخواهد یافت . زیرا معتقدیم که اگر تمام مردم هم در این زمینه به تحقیقات
لازم بپردازند میدانند که خورشید همیشه پشت ابر باقی نمی ماند.
چرا علی خامنه ای 38 سالگی خود را در پرده ابهام فرو برده و راجع به آن هیچ صحبتی نمی کند . او در هیچ کجا تا سال 1384
راجع به این موضوع که در جنوب شهرستان کرمان )شهرستان جیرفت( بالغ بر یک سال بوده هیچ صحبتی نمی کند به گونه ای که
در زندگینامه ویکی پدیا هم هیچ اشاره ای به آن نشده است :
زندگینامه خامنه ای در ویکی لیکس بدون نام بردن از جیرفت :
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C
و اما گواه بر این موضوع مردم شهرستان جیرفت هستند . بطوریکه نامبرده در همان ایام با علی زادسر ) که نماینده شهرستان
جیرفت در مجلس بود( که هنوز 21 سال بیشتر نداشت دوست بود که بعدا زمانی که نامبرده نماینده شهرستانهای جیرفت و عنبرآباد
بودند از حمایت ایشان بواسطه سابقه دوستیشان برخوردار بودند تا اینکه در بازیهای سیاسی به مهره سوخته ای تبدیل شدند.
شما م ت یوانید این موضوع را از وب سایت زیر چک کنید یا اینکه خامنه ای در جیرفت را سرچ نمایید و به سابقه قبلی آن بپردازید:
حضور خامنه ای)قبل از انقلاب( بالغ بر یکسال درخامنه ای در جیرفت:
http://yasr4407.mihanblog.com/extrapage/1
و اما مهمتر از همه اینکه چرا خامنه ای به مدت 16 سال اصلا به جیرفت نرفت و راجع به آن سکوت کرد وهیچگونه صحبتی نکرد
تا اینکه یکباره در سال 1384 یکباره به جیرفت رفت و این موضوع را تایید نمود . لینک زیر : اظهارات خامنه ای در تاریخ 17 /
02 / 1384 در جیرفت به منزله تایید حضور:
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=4630#a1
مدت بسیار زیادی بر روی این موضوع چندین نفر کار کردند و کاملا صادقانه اظهار داشتند که در شهرستان جیرفت سال 1356
شخصی به نام سهراب شریفی بعنوان فاعل ، آقای خامنه ای را مورد آزار و تجاوز جنسی قرار میداده است و تا زمانیکه وی زنده
بود آقای خامنه ای هیچوقت بصورت علنی و درحضور مردم به آن شهرستان مراجعه ننمود. و هم اکنون هم در آن شهرستان بستگان
آقای شریفی از ولایت نامبرده )با اطلاع از سا ق به اش( به هیچ وجه تبعیت نمیکنند و به حالت استهزاء وی را مورد تمسخر قرار
میدهند. بدیهی است که بعلت اعدام منقولین این موضوع توانایی معرفی نامبردگان رانداریم . شکنجه مخالفین به روش تجاوز آیا
یادآور آن روزها برای رهبر ایران است ؟


از شخصی ناشناس

Saturday, May 19, 2012

داستان هم پیک شدن موسی با امام نقی


روزی امامنا نقی به همراه موسی نبی برای گفتگو در مورد روشهای نوین نبوت و امامت به خارج شهر رفتند,هنگام گفتگو به رود خانه ای رسیدند ,نقی به موسی گفت مکان زیباییست بنشین آب انگوری بنوشیم,پس از اندکی موسی برای تفحص خواست به آنسوی رود برود,همین که عصای خود را بر آب کوبید کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة از آب بیرون آمد : مرتیکه تو آدم نمیشی؟سری پیش هم تو نیل زدی تو سرم هیچی نگفتم... امام نقی در حالی که آب انگور مینوشید مشغول تماشای جماع سهمگین آن ماهی با موسی شد.


از ابولاشی

دگماتیسم های اسلامی یا ماله کشان الله مدینه چیست؟


اسلام واقعی

می گوییم: جمهوری اسلامی، می گویند: این جمهوری، اسلامی نیست!

می گوییم: فلان مرجع تقلید، می گویند: این آخوندا مسلمون نیستن دارن اسلام رو خراب می کنن!

می گوییم: القاعده و طالبان، می گویند: اینا از اسلام چیزی نفهمیدن!

می گوییم: فلان قانون اسلام، می گویند: این قانون مال اون زمان بوده!

می گوییم: فلان حدیث، می گویند: ممکن است تحریف شده باشد!

می گوییم: فلان آیه قرآن، می گویند: معنیش این نیست! برو تفسیرش رو بخون! شان نزول داره!

می گوییم: فلان روایت تاریخی از فلان مورخ مسلمان، می گویند: فلان مورخ که معصوم نبوده!

می گوییم: پس اسلام واقعی کجاست؟ کی می خواد اجرا بشه؟ می گویند: اسلام واقعی هنوز پیاده نشده باید تا ظهور صبر کنید.

می گوییم: ظهور چه موقع است ؟ می گویند: شاید این جمعه شاید هم اون جمعه!!!

این جمعه هم گذشت و طرف نیامد!


از Persian Joker پرشین ژوکر

" اولین مسلمانی که `فهمید` بادمجان شده"


سلام، من یک مسلمانم، نامم را به خاطر نمی‌‌آورم. زندگیه قبل از اسلام را به یاد ندارم!. آن که چه کسی‌ و کجا بوده‌ام مهم نیست...آنچه قابل اهمیت این است که من امروز یک مسلمانم و به تازگی متوجه شده‌ام که از برکت اسلام تبدیل به یک بادمجان شده ام!


مثل بادمجان بر روی خاک رشد می‌کنم و قدرت و شانس بلند شدن را ندارم گرچه قطره یی از پنجه ی زرین خورشید آرزوی من است...


برای حرمت اسلام به دور خود پوسته ی ضخیم و تیره یی را کشیده‌ام تا نه چیزی را ببینم و نه سخن کافران را بشنوم مبادا که در ایمانم خلیلی وارد آید...بر روی این خاکِ شنی که نه فرصت قد کشیدن دارم و نه صحنه یی برای عرض اندام، ایمان زیباترین پناهگاه من است...


این ایمان من است که وحشتم را از آنچه که در انتظارم است کمی تقلیل میبخشد...اگر تا اخر عمر بر روی همین خاک نپوسم، چیده خواهم شد؛ پوستم را می‌کنند و بعد در روغن داغ جلز و ولز خواهم کرد...اما من ایمان دارم که در نهایت هنگامی که به روده بزرگ برسم پای بر بهشتی وصف نها پذیر خواهم گذاشت!


ای کاش که من به دست مومنی مثل نقی‌ چیده شوم...(اینم از نقی‌)


من اولین مسلمانی نیستم که بادمجان شده، من تنها، اولین مسلمانی هستم که فهمیدم بادمجان شده ام...


از حور البهشت النقی ۷۲ متری

اسلام رحمانی و برده داری


یکی از کفار لعین به حضور امام نقی رسید و گفت: یا نقی، چرا جد شما، رسول لولا، مردان قبیله بنی قریظه را کشت و زنان و کودکان را به عنوان کنیز بفروش رسانید؟! زنان و کودکان چه گناهی کرده بودند؟! 
امام نقی سری تکان داد و گفت: لحظه ای تامل کن تا به تو پاسخ بگویم، سپس سریع به فیسبوق رفت، صفحه شخصی آن کافر لعنین را بررسی کرد و ملاحظه فرمود او زن خوشگل و دو بچه دارد، سپس به سرعت مزنه نرخ خرید و فروش برده را نیز چک کردند، پس از اطمینان از خوب بودن قیمت، به آن مرد پاسخ دادند: «چون آن یهودیان، با سوالات خود، به مقدسات اسلام، توهین می کردند، مثل خود تو!!».
سپس امام نقی، ذوالنقار را بیرون کشید و سر آن کافر را برید، سپس سریعا به منزل او مراجعه کرده و زن و بچه آن کافر لعین را به نزدیک ترین برده فروشی برده و فروختند...
سیره النقی، نوشته ابن قنبل، بخش اسلام رحمانی، فصل برده داری.

از وبلاگ گمنامیان

ماجراهای صحابه سوال کننده و دو نیم شونده


روزی "صحابه سوال كننده دو نيم شونده" ناغافل ذوالنقار نقي را چسبید و پرسيد: يا نقي ! مگر شما نمی گویید که نباید کسی را به خاطر چیزی که در انتخاب آن نقش نداشته، مثلا رسومات سرزمينش یا معلول بودن ترتيب داد؟
امام با رويي خوش ابتدا سلام كردند و كمي حال و احوال وي و خانواده و والده محترمه را پرسيدند و بعد كمي زور زدند اما ذوالنقار در نيامد. سپس قمه را از نيام مخفي در آورده و با درايتي قدسي چسب و بخيه هاي واصل روي نصف النهار آن صحابه را نشانه رفتند.
.
.
.
روزی ديگر "صحابه سوال كننده دو نيم شونده" ناغافل ذوالنقار نقي و قمه نيام مخفي را دو دستي چسبید و پرسيد: يا نقي ! مگر شما نمی گویید که نباید کسی را به خاطر چیزی که در انتخاب آن نقش نداشته، مثلا جنسيت یا رنگين پوست بودن ترتيب داد؟
با درايتي قدسي پاسخ فرمودند: بلي ولي بازم بستگي دارد؛ كو حالا اول تو سوالت رو تا آخر بپرس ببينم نيتت چيه.
"صحابه س.ك.د.ن.ش" پرسيد چرا مرا كه در انتخاب دين موروثيم از اول هيچ نقشي نداشته ام مرتد مي خوانيد؟
امام از جيب مبارك خود قيچي و بشكاف مبارك را در آورده و كوك و بخيه هاي نصف النهار صحابه را با دست مبارك خود از هم بگسليدند.
.
.
.
روزی ديگرتر "صحابه سوال كننده دو نيم شونده" ناغافل ذوالنقار نقي و قمه نيام مخفي را دو دستي چسبید و خود را به جيب حاوي قيچي امام چسباند خواست پرسيدن آغاز كند كه امام با صورتي خندان و دندان نشان فرمودند: نمي خواد بپرسي من خودم علم لدني دارم مي دونم چي تو سرته؛ ببين عزيزم تو جنسيتت را به درستي همجنس خدا انتخاب كردي و اسلام هم تا كنون قصد ترتيب دادنت را نكرده. پس اين چه سوال احمقانه اي بود كه مي خواستي بپرسي؟ معلومه كه ما به جنسيت صحيح ستمي روا نمي كنيم.
"صحابه س.ك.د.ن.ش" با گستاخي و پررويي تمام گفت نه سوال دومم ر پاسخ بده. من كه خودم تصميم نگرفتم وارد دين بشم چرا حالا مرتد شدم؟
امام با صورتي خندان و دندان نشان و گراييده به سرخي پاسخ داد: تو خودت چرا بي هوا از پشت به ما وارد شدي؟ ها؟! تو خودت شروع كردي همه شاهد بودن! اصن چرا با پاي راست وارد شدي؟ باز مي خواي احاديث شوشول فرنود و ماشين لباسشويي در كنم سوسك بشي همينجا جلوي جمع نفله؟
"صحابه س.ك.د.ن.ش" با بي شرمي و لجاجتي كفر اميز براهين امام را نپذيرفت و دوباره بر سوال خود اصرار ورزيد و بابت ختنه زوركي هم طلب ديه كرد.
امام كه متوجه چشم هاي سوال مند حضار حاضر در معركه شده بود با درايتي قدسي پاسخ فرمودند: ...... ..... دِ ... الاغ .... اگه نمي خواي جزو خمس دهندگان باشي يك حكم ارتداد مي خوري، اگه جزو ديه خواهان ختنه هم بشي "مرتد دوبل" مي شي بهت ديه تعلق نميگيره بي شعور. البته الانم كه ايده تشكيل "كمپين ديه خواهان ختنه " توي ذهن امپرياليستي ات جرقه خورد مي دم حكم سومت هم صادر بشه.
امام تبسم كنان با احساس رضايت از اين پاسخ "فرار رو به جلو" منتظر باز شدن حلقه حضار و گريختن از موقعيت بود كه با ديدن برق چشمان حضار لبخند بر دهانش يخيد و هر چه به زير خشتك و بالا و در و ديوار و سقف و ابر و دار و درخت و جك و جونور نگاه كرد خبري از وحي و نقرئيل و mms نشد . لذا با لحني پر از عصمت و طهارت فرمود البته صحابه جان ، سوال خوبي بود. اجازه بفرماييد توي كمپين يارانم مي گذارم بلكه پاسخ خلاقانه نقويون مان زودتر از سيستم ارتباطي ملكوت به دادمان برسد.


"منتظر كمك زردتان هستم - نقي(ع)"


از صحيفه نقويه

مشکلات عدم تلفظ گچ پژ ...


گدای مسکینی به سامرا آمد و در خانه امام نقی (ع) را زد. امام فرمود «عجب گیری کردیما»، و غلامی را فرستاد که احوال شخص را جویا شود. غلام بازگشت و عرض کرد اماما می گوید نصاری است، نامش غوجبجد است و از راه دوری آمده. امام فرمود برو و اسم واقعی‌اش را بپرس. غلام دوباره پرسید و گفت: ای پسر رسولولا، می گوید غوجبُجد است و پرسشی دارد. امام دیدند که این طوری نمی‌شود. خود در را گشودند و ناگهان فرمودند: خاک برسر بی مطالعه‌ات کنن این که گوژپشت نتردام است. و به احوال او رسیدگی کردند.


از Naghiz

طرح جدا سازی هادی و نقی


نقل است روزی امام هادی* (ع) از کوچه ای عبور میکردند که امام نقی و گروهی از اصحاب وارازل و اوباش سامرا جلوی ایشان را گرفته به مسخره بازی و شوخی دستی با ایشان پرداخته خلاصه خاندان عصمت وطهارت را به غائط کشیدند ... امام هادی (ع) که بسیار از این اتفاق ناراحت شده بودند فرمودند (الْهَزْلُ فكاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ) یعنی (مسخره كردن و شوخي هاي - بي مورد - از بي خردي است و كار انسان هاي نادان مي باش) نقل است امام نقی بعد از شنیدن این جمله شوخی را کنار گذاشته حضرت هادی را خوابانیده و ساعت ها به صورت جدی بر ایشان بول فرمودند در حالی که اصحاب برای امام دست و سوت بلبلی ول میدادند.


طرح جدا سازی هادی و نقی
بر گرفته از فیلمنامه فایت کلاب ۲


*امام هادی ملقب به بورینگ الائمه


از شیخ علامه مجلسی

Friday, May 18, 2012

عاقبت تقلید امام نقی از فیلم


حضرت همواره از فیلم های نالی ود برای اپگیرید معجزات خود بهره می گرفت:
یک بار به تقلید از فیلم فیس اف چهره خود را عوض کرد به منزل رفت که به علت نفهمی اهل بیت مورد تجاوز شمقدر و کتک خوردن مفصل از سوسی بانو شد
یک بار هم به تقلید از ماتریکس خواست فنون کاراته با کابل قو اس پی به مغز خود وارد کند که با خیانت متوکل عباسی سافت ور کاراته با رقص باله عوض شده و حضرت به مدت دو روز دامن سوسن بانو را به تن کرده و در میدان سامرا رقصیدند


از Nagid

از سری تناقضات رایج بین شیعه


از امام نقی نقل است که :
هیچکسی در من تولید نفرت نکرد مگر آن کسانی که دین داری می کنند و عاشق اعدام شاهین نجفی هستند و در کنار آن آهنگ گوگوش و شکیلا و ستار و داریوش و ابی و مادونا و مایکل جکسون را هم گوش می دهند و مایوی دو تکه هم در دبی و ترکیه می پوشند و عاشق لباس مارک دار غربی هم هستند ... اینها وقتی حرف از علی و خسن و حسین می زنند و از آنها طرفداری می کنند واقعا در من تولید نفرت می کنند

از نق در بهشت

Wednesday, May 16, 2012

سوره گوسفندان علوی

به نام آن علویانی که فرهنگ لغات شان و ذخیره ی واژگانی آنها بسیار محدود است(1) معمولا با فحش شروع می کنند مانند پیامبر اسلام (2) بعد می گویند برای ما متاسف اند (3) اما اینها آدمهایی هستند که در طول زندگی شان فقط یاد گرفتند که آداب غارنشینی را ترویج کنند (4) بهترین طنز و شوخی و شادی برای آنها کف زدن و شادی کردن به هنگام اعدام اشخاص و قطع دست و پا و بریدن سر گوسفند است (5) با تفکر و فلسفه و معماری و مهندسی دقیق و شعر و ترانه نمی شود اینها را شاد کرد(6) اینها وقتی 3 میلیارد دلارشان را می دزدند خفه خون می گیرند (7) وقتی در زندانها به مردمشان تجاوز می کنند خفه خون می گیرند (8) ولی وقتی یک طنز برای یک امامشان [ که خودشان هم نمی دانند امام چندم است ] می خوانند یکدفعه غیرتی می شوند (9) پس اینها همان بهتر که حمال می شدند (10) خیلی بد است که در یک جامعه طبقه حمال بر همه جکومت کند (11) بد به حال آن جامعه ای که به این حمالها مدرک هم می دهد(12) عده ای هم برای خودشیرینی بر ضد شاهین سخن می گویند شاید به آنها پست و مقامی دهند و یا در دانشگاه آنها را یاری رسانند (13) عده ای هم باد هوا هستند و منتظرند که فلان گوسفند باد روده صادر کند و فتوا بدهد وو آنها به به چه چه بگویند (14) ما اینها را می شناسیم(15) خیلی آدمهای احمق و بی شعور [ که همان احمق است ] و پاچه ورمالیده و متعصب و کند ذهن و بی اختیار و ضعیف و بد جنس اند(15) باشد که روزی به خودشان تجاوز شود [ که آن روز دیر نیست ] تا بفهمند که اسلام حقیقی چیست (16) بعد شاید متوجه اشتباه خود شوند (17) ما هر طرف چسیدیم بوی عطر محمدی فضا را پر کرد (18) و هر جا پشکلی از ما فرو افتاد درخت امامت از آن بلند شد (19) مراقب همسایگانتان باشید که با صدای بلند عشق بازی نکنند (20) مذهب ما فضولی و دخالت در زندگی دیگران است (21) باشد که همه ادب شوند به عیر از آنهایی که مودب ذاتی هستند (22) ما هر چیزی را می دانیم (23)


اخلاق شیعه

نقل است که کافر متموّلی در سامرا زندگی می کرد. روزی نقی(ع) در مسجد نشسته بود و در سوراخ دماغ خویش تفحّس میکرد که آن کافر را دم در مسجد دید. بلند فریاد زد: باز این حرامزاده آمد، مراقب باشید نجس نشوید!
آن کافر لحظه ای درنگ کرد، سپس گفت: یا نقی! آمده بودم اسلام بیاورم! حالا که فحش دادی پیشمان شدم.
حضرت(ع) لحظه ای در ذهن مبارکشان چرتکه انداختند و خمس زکات اموال او را مجسم کردند، پس فورا دنبال او دویده و با فحش خوار و مادر بستن به جد آباد مطهّر خودشان توضیح دادند که شوخی ناموسی میان مؤمنین یک امر بسیار رایج است و جای ناراحتی نیست. کافر که شیر پاک خورده و حلالزاده بود پذیرفت و اسلام آورد.

سیره نقوی، آغوش باز اسلام


دین در خانواده محمد – 4


بخش چهارم – خدیجه و وابستگان – اولین همسر

بیشتر تاریخ دانان مسلمان بر این عقیده اند که خدیجه مسیحی و پیرو مذهب کاتولیک بوده است. اما با رجوع به همان کتاب ها می بینیم که خانواده خدیجه پیرو و حامی آیین های مختلفی بودند

خدیجه قبل از محمد با شخصی به نام نباش بن زراره بن وقدان ازدواج می کند. یک پیشگوی معروف آیین جن که نفوذ و قدرت زیادی در جامعه آن روز اعراب داشت.(1) ابوبکر، خلیفه اول مسلمین از نزدیک ترین پیروان او به شمار می رفته است. همین موقعیت اجتماعی و ثروتی که از منزلت مشاوره با یک پیشگو در آن زمان به دست می آمد، می تواند توضیحی باشد برای ثروت و مکنت خدیجه در زمان آشنایی با محمد

در میان آنها راقیه که یکی از کاهنین آیین جن در مکه و همینطور خواهر ورقه بن نوفل بود.(2) ورقه، پسر عموی خدیجه  و یکی از رهبران و بنیانگذارن گروه حنیف بود که روزها و ماهها در غار حرا به تحنف می گذراند(3) در ترجمه های امروزی حنف در لغت به معنی ترک و تحنف نوعی ریاضت بود که در این آیین انجام می شده است. و کسانی که در این گروه عضویت داشتند خود را احناف یا حنفا می نامیدند! البته معلوم نیست که این گروه که از پیروان آیین های مختلف نشکیل شده بود، خود را به این نام می خواندند و یا این دیگران بودند که آنها را به این نام ملقب کرده بودند. زیرا لغت حنف از ریشه آرامی به معانی کافر، حیله گر و دورو آمده است.(4

1- Ibn Darid, Al-Ishtiqaq, 88, 89
2- Ibn Hisham, I, 128
3- Hyppolytus, The Refutation of all heresies, book VI, chapter XIII
4- Jawad Ali, Al Mufassal, vi, 454


Tuesday, May 15, 2012

آیا میدانید چرا به ائمه,اهل بیت میگویند؟

نقل است که روزی صحابه ای از امام نقی (ع) پرسید: ای امام! چرا به خاندان شما خاندان اهل بیت می گویند؟ حضرت با مهربانی خاصی پاسخ دادند:" از آنجاییکه به علت دریافت خمس، زکات، فطره، حق امام و سایر منابع مالی، خاندان مجبور به کار و فعالیت بیرون از منزل نبودند و مدام در منزل تشریف داشتند، ما را با عنوان "خاندان اهل بیت" می شناسند."

تذکره النقی، شیخ طوسی، ص 776


دین در خانواده محمد – 3


بخش سوم- ابوطالب- عمو

هنگامی که به بررسی دین در خانواده محمد می پردازیم. یکی از مهم ترین و تاثیرگذار ترین شخصیت های زندگی او کسی نیست جز ابوطالب، عموی محمد که بعد از مرگ عبدالمطلب سرپرستی او را به عهده می گیرد

ابوطالب مانند پدرش که همانطور که دیدیم حامی و پیرو راستین دین جن بود و حتی حاضر بود پسرش را در این راه قربانی کند؛ به این دین جن اعتقاد راسخ داشت. بارها مشاوره های او با فال بینان و کاهنان این آیین گزارش شده است. ابن هشام از پیشگویی به نام لهب بن احجن بن کعب از قبیله ازد نام می برد که ابوطالب به کرات برای مشورت پیش او می رفته است! و همینطور محمد جوان را برای معالجه و درمان به او نشان می داده است.(1

حلبیه وجود بیماری مشابه محمد در خانواده عموی محمد را گزارش می کند. طالب بزرگترین پسر عموی محمد هم به فراموشی و رعشه مبتلا بوده است، تا جایی که روزی از خانه خارج شده و هیچگاه پیدا نمی شود!(2) پسر دیگر ابوطالب به نام جعفر نیز به این مرض مبتلا بوده است و به علاوه اعراب آن زمان او را مبتلا به (عین الجن) نیز می دانستند. عین الجن یا چشم شیطان به حالتی گفته می شده است که اگر دارنده این چشم به کسی نگاه کند، آن فرد به رعشه یا حالات بد مشابه مبتلا می شود!(3
بعد از اعلام پیامبری محمد، مادر جعفر پیش او می آید و می گوید:

ای پیامبر الله، پسرم جعفر (چشم شیطان) دارد. آیا ممکن است که شما اعمال رقیه را بر روی او انجام بدهید؟ و محمد جواب می دهد: بله(4

همانطور که قبلا گفته شد عمل رقیه, مناسکی در آیین جن بود که در آن راقی با برقراری ارتباط با جن قوی تر، جن ضعیف تر را از بدن مبتلا به جن خارج می کرد! و کاهنین آیین جن تنها کسانی بودند که می توانستند، راقی باشند!

بعدها وقتی روسای قبایل مکی پیش ابوطالب می آیند تا محمد را تحویل آنها دهد تا درباره او قضاوت کنند. ابوطالب برای دفاع از محمد، او را راقی و ساحری توصیف می کند که در غار حرا جادو می کند!(5

باید توجه داشته باشیم که در فرهنگ اعراب زمان محمد به دلیل نفوذ و منزلتی که آیین جن در بین مردم و روسای قبایل داشت، راقی یا ساحر شغلی بسیار خیر اندیش برای مردم تصور می شده است. ناگفته نماند که مردم در آن زمان احترامی آمیخته با ترس هم از این افراد به دلیل قدرت انتشار امراض و نفرین توسط جن شخصیشان را نیز داشتند! در هر صورت محمد نه تنها حرف های عمویش را تایید می کند بلکه بارها این جملات شعر مانند در مورد خودش را بازگو می کند!(6

همانطور که می بینیم، ابوطالب نیز مانند پدر بزرگ و مادر محمد از وابستگان آیین جن در عربستان بوده است و حتی برادر زاده اش را راقی و جادوگر معالج این آیین می خواند! و حتی حال عجیب نیست که از خود بپرسیم که شغل واقعی محمد در جوانی چه شغلی بوده است؟

1- Ibn Hisham, I, 147
2- Halabieh, I, 101, 432
3- Taj al-Arus, 5, 381
4- Halabieh, I, 407
5- Ibn Hisham, I, 189, 218
6- Ibn Hisham, I, 225

سوره حراج

و تیر(۱) و صندوق(۲) و تور سیمی (۳) و هذا الالک التمیز (۴) همه را می‌فروشیم(۵) خیلی ارزان(۶) لقد زدم به مالم (۷)
-----------
قرعان نقید - سوره حراج - آیات ۱ تا ۷


عکس العمل در مقابل صداقت

صحابه-میگم نقی جون دو تا سوال دارم!
اولا چرا جدت علی که اینهمه به حق الناس اهمیت میداد وقتی برادرش گفت از بیت المال به من بده تو دستش اهن گداخته گذاشت مگه نه اینکه نقص عضو هم حق الناسه؟
دوما وسط خزانه بیت المال اهن گداخته از کجا پیدا کرد؟
نقی-نمیدونم!
صحابه-...
نقی-چیه؟خوب نمیدونم منتظری نصف بشی یا یه جوابی بدم خشتک بشکافه یا باهات جماع کنم؟خوب نمیدونم!راستشو گفتم مگه چیه؟
صحابه از صداقت اما سر بر دامان ایشان نهاد و مانند ابر بهاری گریه کرد!

posted toک

نامه امام نقی به مردم پارس

"به خدا سوگند منفعتی که در ترویج مرده پرستی هست در وطن پرستی نیست."

فرازی از نامه امام نقی (ع) به علمای سرزمین پارس