Monday, May 14, 2012

امام نقی و کرامت علی

حكايت امام نقى و سوال "زيگيل النقي" :

روزى امام نقى بر منبر بود و داشت در مسجد سامرا از فضايل امام على (ع) سخن ميگفت ؛ امام نقى با صداي مهيج و مغموم ميگفت: اي مسلمانان مانند علي باشيد !! او كسي بود كه در نيمه شب بدون اينكه كسي بفهمد ، بصورت پنهاني با يك كيسه نان خارج ميشد و به خانه يتيمان كوفه ميرفت و براي يتيمان طعام ميبرد ... در اين هنگام ، زيگيل النقى حرف امام را قطع كرد و گفت : يا امام ، مسئلتن !!! ... امام فرمود: بگو جانم ! زيگيل گفت : چرا نيمه شب ؟!؟ ... چرا كيسه نان !؟! ... چرا يتيمان !؟!؟ .... چرا پنهاني ؟!؟ ... امام به نشانه تفكرى ژرف دستي به ريش مبارك كشيد و گفت : اى زيگيل بن سيريش ، نكند كه تو گمان ميكني كه علي در نيمه شب ، پنهاني به خانه يتيمان ميرفته و سر آنها را با نون قندي گرم ميكرده تا مادرشان را صيغه نمايد ؟! ...زيگيل با شور و شعف گفت: بلى ... وگرنه دليلي نداشت كه يواشكي اينكار را بكند ؟! امام فرمود: پس يعنى اين قضيه ريا و ميا هم كشك است !؟ زيگيل گفت : بلي ... چون امام بايد نمونه باشد تا ديگران اعمالش را ببينند و از او سرمشق گيرند ، ريا براي اين است كه كسي با اعمال خوب مورد تعريف و تمجيد مردم قرار نگيرد و لذا مغرور نشود و به آنها فخر نفروشد ، جلوگيري از ريا و خودپسندى مخصوص مردم است نه امام معصوم كه از گزند گناه بدور است امام فرمود : آري زيگيل جان حق با توست ....سپس امام مكثى كرد و فرمو : براستي اگر علي يواشكي ميرفته كه كسي او را نبيند كه مبادا ريا شود !؟ خوب پس ما و پدران ما از كجا اين حكايت را ميدانيم كه داريم براي شما مثل نقل و نبات زرت و زرت نقل ميكنيم ؟!؟ ... از ابولاشي منقول است كه سپس امام و حاضرين در مسجد همه بخنديدندي و تا اذان صبح شراب انگور بزدندندى
از كتاب ؛ "نقى الحكايه و الزيگيل و بالكنايه" نوشته ملا سالار رادپور مجلسي




No comments:

Post a Comment