Tuesday, May 22, 2012

مداح يا آخوند؟




مداح يا آخوند؟ 


حكومت امروز ايران را حكومت آخوندي نخوانيد. اين دولت، دولت "مداح" است. "مداح" با "آخوند" فرق مي‌كند. آخوند نماينده و تيپ شاخص اسلام سنتي است. اما مداح چهره‌ي شاخص و نماينده‌ي اسلام‌گرايي جديد است. اسلام‌گرايي‌اي كه هدفش تنها حفظ قدرت و حكومت اسلامي است به هر قيمتي، حتي به بهاي تعطيل كردن احكام مسلم اسلام. 


آخوند فقه مي‌خواند، منطق مي‌خواند، فلسفه و عرفان و حديث و اخلاق و اصول و فروع و ...مي‌داند. او به محتواي اسلام اهميت مي‌دهد. براي آخوند كشف و بيان آنچه اسلامي است مد نظر است. هدف آخوند "حقيقت" است. هدف آخوند متوجه "محتوا" است. مداح اما هدفش صوري است. متوجه فرم است. آنچه برايش اهميت دارد حفظ شكل است، حفظ وضع موجود، حفظ ساختار حكومت به بهاي نابودي محتواي آن. 


آنچه براي مداح اهميت دارد اجراي مراسم است. مراسم مداحي با الگوي كلي شروع آرام، گرم شدن تدريجي، اوج گرفتن و فرود. شكلي كه گاهي با نوآوري‌هايي هم همراه است. آنچه براي مداح حياتي است اجراي نمايشي است، برانگيختن عواطف و انزال آن است. محتوا چندان اهميتي ندارد، همينكه اين شكل كلي ، اين الگوي اوج و فرود حفظ شود موفقيت مداح را تضمين مي‌كند. حقيقت براي مداح محلي از اعراب ندارد. آخوند هر چه باشد يك نخبه است، يك نخبه‌ي ديني كه با درس و بحث و فكر سر و كار دارد. مداح اما عامي است. عامي عوامگراي عوامفريب. آنچه براي مداح اهميت دارد برانگيختن عواطف توده‌ي مردم است. توده‌اي كه هيچ حرفي براي گفتن ندارد و فقط ترجيع بند نوحه را طوطي‌وار تكرار مي‌كند. 


اين حكومت، دولت مداحان است. مداحاني از حاج صادق آهنگران كه نقشي بي‌بديل در تهييج احساسات جوانان و قرباني كردن آنان در جنگ هشت ساله داشت، تا حاج منصور ارضي كه در مسجد ارگ تهران با محمود احمدي‌نژاد ديدار مي‌كند و پيوند عميق خود را با او نشان مي‌دهد. مداحان در شبكه‌ي گسترده‌ و بانفوذ هيئت‌هاي مذهبي در سراسر كشور، در تمام نقاط دور و نزديك شهرها و روستاها، در لايه‌هاي پايين جامعه و در عمق محله‌هاي فقيرنشين نقش مبلغان انتخاباتي را بازي كرده‌اند. هيئت رزمندگان اسلام كه به همت جمعي از برادران سپاه تاسيس شد، امروز سازماني بروكراتيك و شبه دولتي است كه در تمام شهرهاي ايران شعبه دارد و برنامه‌هاي بالادستي‌ها را اجرا مي‌كند. ديگر از هيئت‌ها كوچك سنتي و محلي كه توسط بزرگان و معتمدان محله اداره مي‌شد و به حال هم‌محله‌اي‌ها دل مي سوزاند خبري نيست. ديگر از هيئت‌هاي "جادوغ آبادي‌هاي مقيم مركز" كه فضايي براي آشنايي و دوستي و ساپورت همشهري‌ها بود خبري نيست. هيئت‌هاي عزاداري، يا آنقدر پاپ شده‌اند كه مداح معروفي همچون يك ستاره سينما دعوت مي‌كنند و نوحه‌ي "دوپس دوپس" مي‌خوانند و ورزشگاه 12 هزار نفري رزرو مي‌كنند، يا آنقدر دولتي شده‌اند كه برنامه‌ها و فعاليت‌هايشان كاملاً از بالا تعيين مي‌شود و ديگر ربطي به علايق محلي ندارد. اين دولت نيروهاي ستادي و اجرايي سركوبگرش را از ميان اين هيئت‌ها انتخاب و تربيت مي‌كند. حاج سعيد حداديان گرداننده‌ي اصلي سركوب دانشجويان معترض در روز دانشجو بوده است. مداحان اين دولت نقش بازوي قدرت آن را بازي مي‌كنند، آنها براي فتح كردن آمده‌اند. فتح كردن دانشگاه‌ها، تهييج احساسات توده‌اي و كاشتن شهيد گمنام در فضاهاي عمومي. فتح كردن خيابان‌ها، فتح كردن رسانه‌ها. 


اين مداحان روايت هزاربار گفته شده ي عاشورا را در بمباران تبليغاتي خود چنان با عميق‌ترين و رقيق‌ترين عواطف و احساسات مردم ايران پيوند زده‌اند، چنان حادثه‌ي تاريخي عاشورا را به درامي خانوادگي متشكل از داستان‌ها و ديالوگ‌هاي سوزناك خواهر و برادر، مادر و فرزند، عروس و داماد، عوم و برادرزاده، پدر و پسر، مادر و كودك شش ماهه و غيره تبديل كرده‌اند كه بي‌درنگ دلبستگي‌هاي خانوادگي ايرانيان را برايشان تداعي مي‌كند و آنها را سخت برمي‌انگيزد. اين مداحان چنان اين روايت تاريخي را به مهمترين محور هويت ايراني شيعه ، كدگذاري شده با دوگانه‌هاي خير و شر، اسلام و كفر، دوست و دشمن، اوليا و اشقيا، بدل كرده‌اند كه اساس و زمينه‌ي اصلي را براي حوادث پس از عاشوراي 88 و نعل وارونه زدن رژيم و بساط رسواي 9 دي را فراهم مي‌آورد. 


دولت امروز ايران دولت مداحان است. دولتي كه بسياري از مداحان را در شهرداري تهران در سمت‌هاي مختلف و در معاونت‌هاي فرهنگي اجتماعي شهرداري‌هاي مناطق مختلف به كار گماشته است و به آنان در بسياري از ادارات و سازمان‌هاي دولتي پست و مقام داده است. مداح امروز آنقدر قدرت دارد كه به رئيس جمهور اين كشور بد و بيراه بگويد و معاونش را "عورت" بخواند. حاج سعيد حداديان امروز به پاس زحماتش در دانشگاه تهران پست دولتي دارد! اين دولت خدمات بي دريغ هيئت‌هاي مذهبي كنترل شده را با وام‌ها، بودجه‌ها و امكانات دولتي و شبه دولتي جبران مي‌كند. امروز هيئت‌هاي مذهبي وابسته به دولت انواع سالن‌هاي ورزشي، استخرها، خدمات مسافرتي و امكانات تفريحي را جايزه مي‌گيرند و در بين اعضاي خانواده‌ي خود خيرات مي‌كنند. امروز بيلبوردها و بنرهاي تبليغاتي غول‌آساي هيئتهاي مذهبي براي مراسم هميشگي دهه اول محرم تا دهه آخر صفر به سخنراني حاج آقا قلان و مداحي برادر بهمان خيابان‌هاي شهر را كاغذ ديواري مي‌كنند (و اتفاقاً نام مداح را با فونت بزرگتري مي‌نويسند). امروز انواع مراسم عزاداري بي سابقه همچون عاشوراي فاطمي، شيرخوارگان حسيني، زنان عاشورايي و غيره به شمار فرصت‌هاي شغلي و كاسبي پررونقي اين مداحان اضافه شده است. امروز نقش مداح از آخوند هم بالاتر است، مداح چهره‌ي محبوب و سوپراستار دينداران توده‌اي است. جواناني بي‌جا و مكان،‌ بي‌دلخوشي، بي‌تشكل كه سي دي‌هاي هلالي و سيب سرخي و غيره را در ماشين گوش مي‌كنند. 


اما دولت امروز ايران دولت مداحان است، به دليلي بسيار مهمتر و بسيار جدي‌تر: به دليل شباهت شگفت‌انگيز مكانيزم عملكرد حكومت به مكانيزم عملكرد مداحان:

كار مداح روزگار ما بر پايه‌ي مكانيزم خارق‌العاده‌ي "بلندگو" كار مي‌كند. فوكو در "مراقبت و تنبيه" مكانيزم "سراسربين" بنتام را بر اساس تفكيك دوگانه‌ي ديدن /ديده شدن شرح مي‌دهد. در سراسربين سلولهاي زندان در محيط يك دايره قرار دارند و برج مراقبت در مركز اين دايره. زنداني درون سلول نمي‌تواند نگهبان را ببيند، اما نگهبان همواره او را زير نظر دارد. نگهبان در نقطه‌اي مركزي قرار دارد كه مي‌تواند همه زنداني ها را نظاره كند. زنداني اما نمي‌تواند زنداني سلول كناري را ببيند، لذا همه‌ي آن حركت‌هاي اعتراضي و شورشي كه در اثر تجمع افراد، ازدحام آنان و برهمگنش فرديت‌هاي آنان پديد مي‌آيد خنثي مي‌شود، ناممكن مي‌شود. زندانيان تبديل مي‌شوند به فردهاي مجزا و جداگانه، قابل نظارت و كنترل. براي زنداني در سراسريبن، دوگانه‌ي ديدن/ديده شدن كه در انسان در وضعيت عادي با هم جمع است، از هم جدا مي‌شود. او كسي را نمي‌بيند، اما همواره مي‌داند كه كسي دارد او را مي‌بيند. او ديگر سوژه نيست، او فاعل فعل شناسايي نيست، او يك ابژه‌ي مطلق است. او آرام آرام شروع مي‌كند به مراقبت و نظارت بر خودش. 


"بلندگو" از لحاظ شنيداري همان كاري را مي‌كند كه سراسربين از لحاظ ديداري مي‌كن. بلندگو دوگانه‌ي شنيدن/شنيده شدن را از هم تفكيك مي‌كند. باندهاي غولپيكر با حجم بي‌انتهاي صدا! گاه كل يك كوچه را پوشش مي‌دهد. طوري كه يك فرد ديگر نمي‌تواند چيز قابل شنيده شدني بگويد. بلكه فقط مي‌تواند بشنود. مخاطب ديگر شنيده نمي‌شود بلكه فقط مي‌شنود. بدتر از همه اينكه او ديگر نمي‌تواند جلوي شنيدن خود را بگيرد. 


دوگانه ي ديدن/ديده شدن برعكس دوگانه‌ي شنيدن/ شنيده شدن است. ديدن وجه فاعلي و خلاق و ارادي انسان است كه به او شانيت يك سوژه را مي‌دهد ولي ديده شدن وجه مفعولي و غير ارادي است و او را تبديل به ابژه ي شناخت ديگران مي‌كند. اما برعكس، شنيدن وجه منقعل و غير ارادي است،‌ مخاطب بي‌هيچ دفاعي در معرض نعر‌ه‌هاي بلندگو قرار مي‌گيرد و نمي‌تواند شنيدن را كنترل كند. او با پيام‌هاي گوينده بمباران مي‌شود ولي چون صدايش شنيده نمي‌شود گويي وجود ندارد. وجه شنيده شدن وجه فعال و خلاقانه‌ي انسان است. در شنيده شدن است كه مي‌تواند مختارانه خود را، و جنبه‌هاي مختلف وجودي‌اش را بيان كند. كسي كه خودش را بيان نكند ديگر وجود ندارد. 


مداح با مكانيزم بلندگو مخاطب خود را شقه مي‌كند. مخاطب مداح نمي‌تواند كنترل شنيدن را در دست داشته باشد. هرچه كه از بلندگو پخش مي‌شود را بايد به اجبار بشنود. از طرفي هيچ چيزش نمي‌تواند شنيده شود مگر آنكه مداح و بلندگو به او اجازه دهند. بدينسان دوگانه شنيدن/ شنيده شدن در او تفكيك مي‌شود. 


مداح با آخوند تفاوت دارد. آخوند در طي دوره تحصيلش ياد مي‌گيرد كه در حجره‌ها با ديگران مباحثه كند، ايراد بگيرد و ايراد بنشود. او عادت مي‌كند كه ان‌قلت بياورد و مسالةُ بشنود. در كتاب‌ها نقد بخواند و حاشيه بنويسد. آخوند در طول سال‌ها "ديالوگ" را ياد مي‌گيرد. مداح اما "متكلم‌ وحده" است. كار مداح "مونولوگ" است. او نتها مي‌شنود و هيچ چيز را نمي‌شنود ، مگر طنين پژواگ صداي خودش را كه از دهان پامنبري‌ها و مجلس‌گرم‌كن‌ها و به تبع آن از نهاد مخاطبان بر‌مي‌آيد. 


مداح در كلاس‌هاي آموزشي مداحي (كلاس‌هايي كه با عنوان "آموزش ذاكرين جوان" و امثال آن برگزار مي‌شود) با جديدترين متدها ، با تمرينات شبه تئاتري و ورزشي ، ريه و عضلات تنفسي‌اش را تقويت مي‌كند، طوري كه صدايش رساترين صداي جمع باشد،‌نفسش كم نيايد، هميشه يك پله بالاتر از ديگران ... مداح جوان ياد مي‌گيرد كه بلندگو را از ابتدا قورت بدهد.

مداح نخبه‌ي ديني نيست. او لات است. لمپن است. با هيكلي نتراشيده و زخمت،‌ با شكمي گنده، با راه رفتن گشاد گشاد جاهلي، فاقد هرگونه ظرافت، همچون "بربر آداب نياموخته" ،‌ موجودي كه بويي از زيبايي و هنر و تفكر نبرده است. او مردانگي‌اش در پشم‌هاي عرق كرده‌ي سينه و زير بغلش متجلي مي‌شود و هر مردي كه از اين مواهب الهي بي‌بهره باشد را زن‌صفت ارزيابي مي‌كند. او لات چاقوكش غداره بندي است كه مي‌خواهد توانايي‌هاي مردانه‌اش را در راه "اهل بيت" صرف كند. او با همان صدا و با همان لحني كه در كوچه فرياد مي‌كشد "نفس كششش.... جيگرتو در ميارم..." با همان لحن نعره مي‌شكد: "ابا‌الفضللللل..." . مداح تمام محرم را به "فستيوال عربده‌كشي" تبديل مي‌كند. 


حكومت امروز ايران حكومت مداحان است. حكومتي كه هر صداي ديگري را خفه مي‌كند. هيچ صدايي غير از صدي خودش نبايد شنيده شود. و تنها صداي موجود بايد كريه‌ترين و مشمئز‌كننده ترين نيز باشد. سخنراني‌هاي احمدي‌نژاد را به خاطر بياوريد: مجلس گرم كردن‌هايش، انگيزش عواطف و پاسخ گرفتن از حضارش، لبخند‌هاي مليحش، مزاح‌هاي خنك هيئتي‌اش، آرامش دروني و خونسردي مصنوعي‌اش... همه شديداً شبيه مداحان است. 


اين حكومت از مكانيزم بلندگو به كرات استفاده مي‌كند. رسانه‌ها را در انحصار مي‌گيرد، صداها را خفه مي‌كند، با پارازيت و فيلتراسيون اجازه‌ي شنيده شدن صداي ديگران را نمي‌دهد. سرتاسر خيابان آزادي را در 22 بهمن بلندگو نصب مي‌كند تا هر صداي غيرمجازي را خنثي كند تا تنها صداي قابل شنيده شدن عربده ي بلندگو باشد، باندهاي غول پيكر را در روز قدس رد ميدان ولي‌عصر نصب مي‌كند تا صداي راهپيمايي كنندگان را محو كند. در زندان‌ها از پخش 24 ساعته نوحه با صداي بلند و غير قابل تحمل به عنوان شكنجه استفاده مي‌كند. 


اين حكومت در صورت و محتوا ، در ظاهر و باطن مداح است و بر اساس مكانيزم تخصصي مداحي عمل مي كند. تنها چيزي كه در نظر نمي‌گيرد اين است كه فردي كه شنيده نشود، خشم غريب و فزاينده‌اي را در خود انباشت ميكند، خشمي كه هر لحظه ممكن است منفجر شود. 


از سوگلي النقي

No comments:

Post a Comment