Monday, August 20, 2012

اندر حکایات نقی و فقرا


ابو سارق خاوری نقل میکند که امام (ق) در مجلس درس صحابه نشسته بود و از ثواب خوشحال کردن فقرا سخن میگفت یکی از صحابه گفت یا نقی بیلاخ به فدایت مثالی عینی را برای ما نشان بده امام پس از نشان دادن انگشت وسط به صحابه، آنها را با خود به سامرا برد تا به صورت عملی نشان دهد. در زیر درخت بزرگ سامرا درویش کوری بود که فقط یک خر داشت و روزها در آنجا نی میزد و مردم سامرا به او پول میدادند. امام رو به صحابه کرد و گفت خوب نگاه کنید: امام نزدیک رفت و با چالاکی تمام خر را دزدید و پس از جماع با آن به پارکینگ عفیر انتقال داد و مخفی کرد پس مدتی درویش که تازه متوجه نبودن خر خود شده بود شروع کرد به گریه و زاری که همدمم و یار وفادارم نیست و ... امام نزدیک رفت و دست نوازشی بر باسن درویش کشید و گفت چرا گریه میکنی؟ درویش ماجرا را برای امام تعریف کرد امام گفت ای مرد صبور باش و به خدا توکل کن و صدقه بده من نیز دعا میکنم تا خرت پیدا شود. پس از دو روز ضجه زدن و ناله درویش بینوا امام خر را برد و به درخت بست پس از لختی که درویش خر خود را بازیافت شروع کرد به خندیدن و دعا کردن و شکر خدا ... در این هنگام امام نزدیک رفت و گفت دیدی ای مرد خداوند صابرین و صدقه دهندگان را دوست دارد، حال شکر نعمت را به جا بیاور ! پس امام کیسه سکه های درویش را از او گرفت و نزد صحابه برگشت و گفت دیدید که چگونه درویش شادمان شد !!!

حیلة الائمه - علی بن سارق اختلاسی

از  ابو داروین

No comments:

Post a Comment