امام نقی (عَین) طبق عادت ساعت 9 شب جلوی خانه زن یهودی آمد و منتظر زباله ها شد که بر فرق مبارک ببارد ولی هرچه منتظر ماند خبری از زباله های آن زن یهودی نشد .امام تصمیم گرفت علت را از همسایه هایش پرس و جو کند .یکی از همسایه ها رو امام نقی (عَین) گفت : یا نقی (عَین) آن زن از قبیله بنی قریظه بود که چند روز پیش شما و اصحاب به انجا ریختید و سر های مردان را بریدید و زن هایشان را به کنیزی گرفتید ...
حضرت تا این خبر را شنید بغض گلویش را گرفت و سریعا به پیش ان صحابه رفت و زن یهودی را از کنیزی آزاد کرد تا بدین گونه به همه ثابت کنند که اسلام دین رحمت و عطوفت است ...
اصول آبجو - چگونه امام مهربونی باشیم
از Shahriar Secular
No comments:
Post a Comment