نقی در حال کیف کردن از مستی آب انگورش بود که ناگهان جبرئیل بر او با سرعت نور وارد شد و گفت: الله، آفریدگار تو تصمیم گرفته است که تو را به پیامبری برساند، اگر تنها شرط او را بپذیری!
نقی با خوشحالی پرسید: چه شرطی؟
جبرئیل: الله خواهان آن است که آلت تناسلی تو حذف گردد!
نقی که به ناگاه مستی آب انگور از سرش پریده بود فریاد بر آورد: چنین شرط احمقانه ای را او به چه دلیل برایم گذاشته است؟
جبرئیل: چون الله مایل نیست همانند جدت رسولولا پاسخگوی زنبارگی و کودک آزاری تو نیز در مقابل بندگان دانا و هوشیارش باشد!
نقی که سخت برآشفته بود پاسخ داد: برو بهش بگو خیلی پوفیوزی، میخواهی خر حمالی گول زدن بنده هایت را من انجام دهم و کیف بنده داری و آفریده بودن را تو ببری و این تنها لذت بردن واقعی در زندگی را هم از من بگیری! زهی خیال باطل، پس بیخود نبود که اون شیطان بهت یک بیلاخ ابدی داد و سنگ روی یخت کرد و در مقابل حضرت آدم تو سجده نکرد! من سر کجل این آلتم را با سر ذولف دار هزاران پیامبر بی آلت و بی خایه ات عوض نخواهم کرد!
جبرئیل خشتک درید و بسوی الله ناپدید شد.
از Persian Joker پرشین ژوکر
No comments:
Post a Comment